موج !
آزادی غریب شد ، یاران غریبه ! مگر می شود دل را با این همه بی راهی آزاد رها کرد ؟ دستم نگرفتند مرا به بیراهه ها راندند تا از این بیراهی به گمراهی برسم . من را در تنگنای زمانی که خود سیاه است قرار دادند تا به آنچه که می خواهم نرسم !
منم آنموج بی ارام و سر کش که سرگردان بدریای فریبم
مرا دیگر رفبقو همدمی نیست
بشهر نابسامانی غریقم
با غرور و با شتاب
بر سینه ی نرم اب
دیوانه ای خزیدم
در غایت خود خواهی
در انبوه سیاهی
جز خود نمیشنیدم
خروشانو بسته چشم
با کوله باری از خشم
میرفتم از خشم خود
دنیا رو ویرا نه سازم
دردفتر زندگی از خود افسانه سازم
اما از بازی زمان گمراهو غافل بودم
در اوج پرواز هوای خواهش دل بودم
در سر نبود اندیشه ای جز فکر ویرانگری
غافل من از افسانه ی طوفانو ساحل بودم
موجم ولی خاموشو خسته
با دست خود درهم شکسته
اری من آن کوه غرورم
درمانده و از پا نشسته
پیچیده طوفان در وجودم
شد پاره از هم تارو پودم
در لحظه های واپسین پیک اجل امد مرا
افتادمو از پا نشستم
بیداد طوفان انچنان بر سنگ ساحل زد مرا
چون شیشه ای درهم شکستم
گفتم بخود ای موج سرگردان که اخر
بنگر بخود چه بوده ای اکنون چه هستی
حاصل چه بود از ان غرور بیدلیلت
آخر بدست صخره ی ساحل شکستی
موجم ولی خاموشو خسته
با دست خود درهم شکسته
اری من آن کوه غرورم
درمانده و از پا نشسته
موجم ولی خاموشو خسته
با دست خود درهم شکسته
اری من آن کوه غرورم
درمانده و از پا نشسته
موجم ولی خاموشو خسته
با دست خود درهم شکسته
اری من آن کوه غرورم
درمانده و از پا نشسته
موجم ولی خاموشو خسته
با دست خود درهم شکسته
اری من آن کوه غرورم
درمانده و از پا نشسته
اری من آن کوه غرورم
درمانده و از پا نشسته
اری من آن کوه غرورم
درمانده و از پا نشسته
آهنگ : موج
آلبوم : موج
خواننده : زنده یاد بانو مهستی
لینک دانلود