فیس بوک جدید و فیلترها
برای دیدن استاتوس ، لینک ها و تصاویر جدید دوستانتان می توانید در خانه خود ( Home ) به ترتیب از فیلترها یا گزینه های زیر استفاده کنید ( Status ) و ( Links ) و ( Photos ) .
- afar Angouti,Mohammad Reza Haddadi and Amir Amrolahi at Risk of Execution - After Behnood’s death, the time has come for three other youngsters to go to the gallows. All three were charged for crimes they had committed when they were minors (under the age of 18). The alleged charge was premeditated murder. Safar Angooti will go to the gallows on…October 21st According to some reports, Mohammad Reza Haddadi and Amir Amrollahi will also be hanged next week. The considerable efforts to get the victims’ families’ consent to stop the executions have regrettably been unsuccessful. Additionally, there are 5 other youth whose death sentences could be carried out at any moment. Some of the victims’ families have agreed to give up their right for retribution in return for financial compensation, but my clients’ families are not in a position to come up with monetary compensation.
شعربگذارید ای وطن دوباره وطن شود به زبانی شرح حال امروز ماست که توسط لنگستون هیوز نامیترین شاعر سیاهپوست آمریکایی سروده و توسط احمد شاملود ترجمعه شده است .
بگذارید این وطن دوباره وطن شود.
بگذارید دوباره همان رویایی شود که بود.
بگذارید پیشاهنگ دشت شود
و در آنجا که آزاد است منزلگاهی بجوید.
(این وطن هرگز برای من وطن نبود.)
بگذارید این وطن رویایی باشد که رویاپروران در رویای
خویشداشتهاند.ــ
بگذارید سرزمین بزرگ و پرتوان عشق شود
سرزمینی که در آن، نه شاهان بتوانند بیاعتنایی نشان دهند نه
ستمگران اسبابچینی کنند
تا هر انسانی را، آن که برتر از اوست از پا درآورد.
(این وطن هرگز برای من وطن نبود.)
آه، بگذارید سرزمین من سرزمینی شود که در آن، آزادی را
با تاج ِ گل ِ ساختهگی ِ وطنپرستی نمیآرایند.
اما فرصت و امکان واقعی برای همه کس هست، زندگی آزاد است
و برابری در هوایی است که استنشاق میکنیم.
(در این «سرزمین ِ آزادهگان» برای من هرگز
نه برابری در کار بوده است نه آزادی.)
بگو، تو کیستی که زیر لب در تاریکی زمزمه میکنی؟
کیستی تو که حجابت تا ستارهگان فراگستر میشود؟
سفیدپوستی بینوایم که فریبم داده به دورم افکندهاند،
سیاهپوستی هستم که داغ بردهگی بر تن دارم،
سرخپوستی هستم رانده از سرزمین خویش،
مهاجری هستم چنگ افکنده به امیدی که دل در آن بستهام
اما چیزی جز همان تمهید ِ لعنتی ِ دیرین به نصیب نبردهام
که سگ سگ را میدرد و توانا ناتوان را لگدمال میکند.
من جوانی هستم سرشار از امید و اقتدار، که گرفتار آمدهام
در زنجیرهی بیپایان ِ دیرینه سال ِ
سود، قدرت، استفاده،
قاپیدن زمین، قاپیدن زر،
قاپیدن شیوههای برآوردن نیاز،
کار ِ انسانها، مزد آنان،
و تصاحب همه چیزی به فرمان ِ آز و طمع.
من کشاورزم ــ بندهی خاک ــ
کارگرم، زر خرید ماشین.
سیاهپوستم، خدمتگزار شما همه.
من مردمم: نگران، گرسنه، شوربخت،
که با وجود آن رویا، هنوز امروز محتاج کفی نانم.
هنوز امروز درماندهام. ــ آه، ای پیشاهنگان!
من آن انسانم که هرگز نتوانسته است گامی به پیش بردارد،
بینواترین کارگری که سالهاست دست به دست میگردد.
با این همه، من همان کسم که در دنیای کُهن
در آن حال که هنوز رعیت شاهان بودیم
بنیادیترین آرزومان را در رویای خود پروردم،
رویایی با آن مایه قدرت، بدان حد جسورانه و چنان راستین
که جسارت پُرتوان آن هنوز سرود میخواند
در هر آجر و هر سنگ و در هر شیار شخمی که این وطن را
سرزمینی کرده که هم اکنون هست.
آه، من انسانی هستم که سراسر دریاهای نخستین را
به جستوجوی آنچه میخواستم خانهام باشد درنوشتم
من همان کسم که کرانههای تاریک ایرلند و
دشتهای لهستان
و جلگههای سرسبز انگلستان را پس پشت نهادم
از سواحل آفریقای سیاه برکنده شدم
و آمدم تا «سرزمین آزادهگان» را بنیان بگذارم.
آزادهگان؟
یک رویا ــ
رویایی که فرامیخواندم هنوز امّا.
آه، بگذارید این وطن بار دیگر وطن شود
ــ سرزمینی که هنوز آنچه میبایست بشود نشده است
و باید بشود! ــ
سرزمینی که در آن هر انسانی آزاد باشد.
سرزمینی که از آن ِ من است.
ــ از آن ِ بینوایان، سرخپوستان، سیاهان، من،
که این وطن را وطن کردند،
که خون و عرق جبینشان، درد و ایمانشان،
در ریختهگریهای دستهاشان، و در زیر باران خیشهاشان
بار دیگر باید رویای پُرتوان ما را بازگرداند.
آری، هر ناسزایی را که به دل دارید نثار من کنید
پولاد ِ آزادی زنگار ندارد.
از آن کسان که زالووار به حیات مردم چسبیدهاند
ما میباید سرزمینمان را آمریکا را بار دیگر باز پس بستانیم.
آه، آری
آشکارا میگویم،
این وطن برای من هرگز وطن نبود،
با وصف این سوگند یاد میکنم که وطن من، خواهد بود!
رویای آن
همچون بذری جاودانه
در اعماق جان من نهفته است.
ما مردم میباید
سرزمینمان، معادنمان، گیاهانمان، رودخانههامان،
کوهستانها و دشتهای بیپایانمان را آزاد کنیم:
همه جا را، سراسر گسترهی این ایالات سرسبز بزرگ را ــ
و بار دیگر وطن را بسازیم!
پی نوشت :
روزگاری دور و نزدیک هنگامی که در پرسههای اینترنتی خود به صفحهیی در اینترنت برمیخوردیم که در بالای صفحهی آن نوشته شده بود «پوشیده چه گوییم، همینیم که هستیم». علی پیرحسینلو از دوستان قدیمیمان در وبلاگستان پارسی نویسندهی این صفحه بود که مانند بسیاری از ما اندیشهها و تفکرات خود را در وبلاگاش بدون پردهپوشی و با شجاعت مینوشت.
در گیر و دارهای حوادث بعد از 22 خرداد و در ادامهی بازداشت گستردهی روزنامهنگاران و نویسندهگان و اهل اندیشه که همه از سر کینهتوزی و انتقام بود،علی پیرحسینلو یا همان الپر قدیمی وبلاگستان به همراه همسرش (فاطمه ستوده) بازداشت و روانهی زندان شده است. همسرش در ابتدای امر آزاد شد، ولی علی همچنان زندانی است…
اکنون بیش از سه هفته است که علی دوست و همراه قدیمیمان زندانی است و در زندان اوین حال و روزگار او از ما و خانواده و همسرش پوشیده است. کسی که بدون پرده پوشی مینوشت، اکنون در غباری از بیخبری در زندانی نگهداری میشود که جای و او امثال او آنجا نیست. در زندانی که دیگر دوستان وبلاگنویسمان، همچون محمدعلی ابطحی، هنگامه شهیدی، فریبا پژوه و بسیاری دیگر در بازداشت به سر برده و از کانون گرم خانوادهی خود دور هستند؛
برای اینکه اعتراف کنند به ناکردهها، برای اینکه پروندهشان مشروعیتی باشد برای دولتی که مشروع نیست، برای اینکه بدون پرده پوشی سخن گفتن در این دیار جرم محسوب شده و سرانجام صادقانه نوشتن و صادقانه زندهگی کردن و صادقانه اندیشیدن زندان است و از دیدگاه تمامیتخواهان جرم.
پوشیده چه گوییم، همینیم که هستیم؛ علی پیرحسینلو مجرم نیست، جای او زندان نیست، بازداشت و زندانی کردن او و بازداشت دیگر دوستانمان که اکنون ماهها است در زنداناند و زیر فشارهای نامتعارف و غیرقانونی و غیر انسانی، بازداشت همهی ما وبلاگنویسان ایرانی است.
پوشیده چه گوییم همینم که هستیم؛ ما جمعی از وبلاگنویسان ایرانی خواهان آزادی علی پیرحسینلو و دیگر دوستان وبلاگنویسمان هستیم. ما میخواهیم که وی هر چه زودتر نزد خانواده و همسرش بازگردد و پروندهسازی و تهمت و افتراها از روی او رخت بربندد. ما وبلاگنویسان ایرانی حضور علی پیرحسینلو در زندان را بر خلاف موازین حقوقبشر و رفتاری غیرقانونی و غیرانسانی میدانیم. ما خواهان آزادی هر چه سریعتر علی پیرحسینلو و دیگر دوستان وبلاگنویس دربندمان همچون هنگامه شهیدی، محمدعلی ابطحی و فریبا پژوه هستیم.
بلاگرهایی که تا کنون نامه را منتشر کردهاند:
فکس :
ایمیل :
آموخته ام ، ببینم ندیده ها را ، بشنوم نشنیده ها را ، بدانم ندانسته ها را ، بفهمم دوست داشتن ها و تنفرها را ، تصمیم بگیرم ، عمل کنم و محکم بایستم .
یک وبلاگ نویس ایرانی هستم ، بدون هیچ گرایش سیاسی و حزبی در دفاع از آزادی بیان و حقوق بشر فعالیت می کنم .
خواستم سکوت کنم سخنی نگویم نشد ، دیدم که در این زمانه سکوت گناه است ، گناه هم انجام ندادن کار نیک است آری سکوت گناه است ! در زمانی که دختران و زنان ما بجای نوازش و محبت ، باتوم و خشونت نصبشان می شود ، زمانی که انسان ها به جرم گفتن حقایق در زندان ها هستند ، زمانی که خون هم میهنان خاک میهن را سرخ می کند ، مانی که دروغ ریا با ظلم خود را به مردم تحمیل می کند سکوت جایز نیست ، سکوت گناه است .
گیرم در باورتان به خاک نشستم
وساقه های جوانم از ضربه های تبرهاتان
زخم دار است
باریشه چه می کنید
گیرم بر سر این بام بنشسته در کمین پرنده ای
پرواز را علامت ممنوع میزنید
با جوجه های نشسته در آشیانه چه می کنید
گیرم که میزنید
گیرم که می کشید
گیرم که می برید
با رویش ناگزیر جوانه چه می کنید
ایمیل جهت ارتباط با نویسنده وبلاگ :
babak.khorramdin@hotmail.com
در تویتر :
http://twitter.com/khorramdin
در فیس بوک :
http://facebook.com/khorramdin
در فریند فدیز :
http://friendfeed.com/khorramdin
دوستان وبلاگ نویس به شما توصیه می کنم ازسرویس های ایرانی همانند بلاگ فا ، میهن بلاگ و پرشین بلاگ و ... برای وبلاگ نویسی استفاده نکنید ، سانسور ، محدودیت و مسدود کردن وبلاگ ها از جمله اعمال خلاف آزادی بیان هست که این سرویس دهنده ها انجام میدهند و امنیت کاربری شما را بخطر می اندازد در همین راستا و حمایت از سرویس دهنده های آزاد سیستم های وبلاگ نویسی بلاگر و ورد پرس را به شما توصیه می کنم .