۱۳۸۸/۰۸/۰۹

فیس بوک جدید و فیلترها


تغییراتی که اخیرا در فیس بوک صورت گرفته است بسیاری از دوستان را با مشکلات فراوانی از جمله ندیدن پست های جدید روبرو کرده است ، اما در همین فیس بوک تغییر یافته می توان مطالب جدید را از طریق فیلترها که در سمت چپ صفحه خانه فیس بوک شما قرار دارد مشاهده کرد مثال در تصویر بالا من برای مشاهده مطالب جدید صفحات بر روی فیلتر یا گزینه Pages کلیک کرده ام که در شماره یک مشخص شده است برای ساخت یک فیلتر می توایند از طریق گزینه 2 که مشخص شده است اقدام کنید .

برای دیدن استاتوس ، لینک ها و تصاویر جدید دوستانتان می توانید در خانه خود ( Home ) به ترتیب از فیلترها یا گزینه های زیر استفاده کنید ( Status ) و ( Links ) و ( Photos ) .


۱۳۸۸/۰۸/۰۸

سرطان پستان - Breast cancer



با توجه به اینکه در ماهی هستیم که بنام سرطان سینه ( Breast cancer ) نامگذاری شده و بخاطر حساسیت این مسئله در بین زنان و زنانی که ، به هیچ گونه اطلاعات علمی در مورد این موضوع دسترسی ندارد امیدوارم حداقل به زنانی که در اطراف خودمان هستند این اطلاعات را منتقل کنیم تا اگر موردی هم هست برای درمان اون اقدام کنند .

سرطان پستان يكي از مهمترين وشايع‏ترين بيماري‏ها در زنان است و دانستن اطلاعات اساسي در اين زمينه براي هر زني اگرچه دچار اين بيماري نيز نباشد به دليل شايع بودن و مهم‏بودن بيماري لازم است. قابل ذكر است كه بيشتر توده‏هاي پستان سرطاني نيستند و درمان سرطان پستان هميشه به برداشتن پستان منتهي نمي‏شود و در مراحل اوليه بيماري با درمان‏هاي جديد شانس بهبودي واقعي وجود دارد. سرطان پستان شايع‏ترين علت مرگ زنان در محدوده سني 35تا55 سالگي را تشكيل مي‏دهد. در هر سال يك تا دو مورد سرطان پستان در هر1000 زن به طور جديد تشخيص داده مي‏شود.
نسج پستان در مجاورت عضلات اطراف پستان قرار دارد شناخت سيستم لنفاوي پستان از لحاظ تشخيصي و درماني حائز اهميت مي‏باشد. تومورهاي پستان مي‏توانند از طريق سيستم لنفاوي گسترش يافته و به تمام بدن راه يابند و درحقيقت سيستم لنفاوي راهي براي ارتباط لنف با عروق مي‏باشد خون‏رساني به قسمت‏هاي داخلي و مركزي پستان توسط شاخه‏هاي شرياني انجام مي‏شود پستان داراي سيستم عصب دهي نيز مي‏باشد.
علائم بيماري‏هاي پستان:
شايع‏ترين علامت و شكايت‏هاي بيماري پستان كه يك زن را به مشاوره پزشكي ارجاع مي‏دهد احساس توده درپستان، ترشح با خونريزي ازنوك پستان و درد پستان مي‏باشد و در صورت مشاهده اين علائم وتغييرات بايد به پزشك مراجعه نمود اگر چه خيلي از اين موارد سرطاني نخواهد بود.

پی نوشت : دو لینک زیر گزارش کاملی از این بیماری هست که راههای تشخیص ، پیشگیری و درمان در آنها ذکر شده اند






پی نوشت دو : پستان یا سینه یکی از اندام های جنسی و زیبای زنان هست که در اثر یک نوع بیماری خاص به نام سرطان پستان در برخی از مواقع از بین می رود بهتر است قبل از آنکه مشکلی برای جسم خود پیش بیایید حتما با چک کردن مورادی که گفته شده است به سلامت این عضو بدن خودتون رسیدگی کنید .

۱۳۸۸/۰۸/۰۵

انتقاد از حجاب !


نقاب دارد و دل را به جلوه آب کند
نعوذبالله اگر جلوه بی نقاب کند
فقیه شهر به رفع حجاب مایل نیست
چرا که هر چه کند حیله در حجاب کند
چو نیست ظاهر قرآن به وفق خواهش او
رود به باطن و تفسیر ناصواب کند
از و دلیل نباید سؤال کرد که گرگ
به هر دلیل که شد بره را مجاب کند
کس این معما پرسید و من ندانستم
هر آنکه حل کند آن را به من ثواب کند
به غیر از ملت ایران کدام جانور است
که جفت خود را نادیده انتخاب کند ؟
کجاست همت یک هیأتی زپردگیان
که مرد وار ز رخ پرده را جواب کند
نقاب بر رخ زن سد باب معرفت است
کجاست دست حقیقت که فتح باب کند
بلی نقاب بود کاین گروه مفتی را
به نصف مردم ما مالک الرقاب کند
به زهد گربه شبیهست زهد حضرت شیخ
نه بلکه گر به تشبه به آن جناب کند
اگر ز آب کمی دست گربه تر گردد
بسی تکاند و بر خشکیش شتاب کند
به احتیاط ز خود دست تر بگیرد دور
چو شیخ شهر ز آلایش اجتناب کند
کسی که غافل ازین جنس بود پندارد
که آب پنجه ی هر گربه را عذاب کند
ولی چو چشم حریصش فتد به ماهی حوض
ز سینه تا دم خود را درون آب کند
ز من مترس که خانم ترا خطاب کنم
ازو بترس که همشیره ات خطاب کند
به حیرتم ز که اسرار هیپنوتیسم آموخت
بگو بتازد و آن خانه را خراب کند
زنان مکه همه بی نقاب می گردند
اگر چه طالب آن جهد بی حساب کند
به دست کس نرسد قرص ماه در دل آب
بهل که شیخ دغا عوعو کلاب کند
به اعتدال ازین پرده مان رهایی نیست
مگر مساعدتی دست انقلاب کند
ز هم بدرد این ابرهای تیره ی شب
وثاق و کوچه پر از ماه و آفتاب

شعر از ایرج میرزا
نقاشی از پریا سبوکی

۱۳۸۸/۰۷/۳۰

حقوق بشر قربانی دیدگاه های شخصی و کینه ورزی !


همه اشخاصی که در جامعه با تفکرات و عقاید گوناگون زندگی می کنند در مقابل حقوق بشر و آزادی بیان برابر هستند و هیچ شخصی نمی تواند خود و اندیشه ای خود را بر دیگران برتری دهد .
آزادی بیان جز ابتدایی ترین حقوق هر انسانی به شمار می رود . هر شخصی حق دارد آزادانه عقاید و تفکرات خود را بیان کند ، عضو یا حامی هر گروه ،حزب یا ایدئولوژی خاصی باشد ، هر دین یا آیین مذهبی را می پسندد از آن پیروی کند ، در مورد امور مختلف کشورش و جهان ( سیاست ، اقتصاد ، اجتماع ، فرهنگ و ... ) ابراز نظر کند ، از سیاستمدارن و حاکمان کشورش انتقاد کرده و از آنها توضیح بخواهد و هیچ حکومت ، نهاد و شخصی حق ندارد با ابراز اندیشه و بیان او مخالفت کرده و آن را سانسور کند و بخاطر آزادی بيان و انديشه و يا عقيده اش محکوم کرده و مورد آزار و شکنجه قرار دهد.
حسین درخشان یک وبلاگ نویس با تفکرات و اندیشه های خاص خود هست که در امر گسترش وبلاگ نویسی فارسی گام های برداشته است ، از نقدها و تفکرات وی می توان حدس زد که وی حامی اصلاحات در درون ساختار نظام جمهوری اسلامی ایران هست و این مسئله باعث درگیری وی با مخالفان حاکمیت جمهوری اسلامی ایران شده است . با این پیش فرض که وی در صفحات وبلاگ خود به اشخاصی توهین کرده است و وی حامی نظام جمهوری اسلامی ایران هست نمی توان عادلانه در مورد وی حقوق بشر و حق آزادی بیان را به اجرا گذاشت ! که شاهد آن هم هستیم . اگر وی مرتکب جرمی شده است باید در یک دادگاه عادل و با اختیار داشتن وکیل و کلیه حقوق اولیه یک متهم مورد محاکمه گیرد ، پس نگذاریم که حقوق بشر و حق آزادی بیان قربانی دیدگاه های شخصی و کینه ورزی ما شود .
دیرزمانیست که در ایران حقوق بشر و حق آزادی بیان و حتی حریم خصوصی افراد قربانی عقاید و نظرات شخصی و کینه ورزی افراد شده است . همانطور که گفته شده است حقوق بشر برای عموم انسان هاست و این پیش زمینه ای برای دفاع از حسین درخشان و درخواست آزادی وی است و طبعن دفاع از حقوق انسانی و حق آزادی بیان ، تائید نظرات حسین درخشان نیست و نمیتوان گفت که شخصی بواسطه دفاع از حقوق بشر و حق آزادی بیان از عقاید او دفاع کرده است .
همانطور که قبلا در دو نوشتار با موضوعات ( حسین درخشان باید آزاد گردد ) و ( گویا همه انتظار داشتند که ما بگوییم گور بابای حسین درخشان ! ) خواهان آزادی وی شدم ؛ باز هم اگر او بخاطر عقاید ، تفکرات و نوشته هایش در زندان هست خواهان آزادیش هستم چرا که او هم به مانند تمام انسان های این کرده خاکی حق آزادی بیان دارد نه کم و نه بیش !

پی نوشت :
پی نوشت دو :

۱۳۸۸/۰۷/۲۵

آی آدمها ، چند نوجوان بالای چوبه دار می خواهند بسپارند جان !

آی آدمها ! که در آرامش و آسایش در گوشه ای نشسته اید !
بدون دلهره از مرگ و چوبه ای دار .
چند نوجوان بالای چوبه دار می خواهند بسپارند جان !
چند نوجوان بی آنکه طعم زندگی را چشیده باشند
باید با آن بکنند وداع !
بالای چهارپایه ای که مادری آن را از زیر پایشان خواهد کشید

آی آدمها ، آن زمان که در خواب هستید
لذت شیرینی زندگی را در رویاهایتان می بینید
آن زمان که گرمای اتاق شما را مست خواب کرده است
چگونه باید بدانید که چند نوجوان بالای چوبه دار می خواهند بسپارند جان !

آی آدمها ،
نوجوانی نکردند !
زندگی نکردند !
کودکی نکرد !
مهر ندیدند !
شبها را در سلول های بی روح و تاریک تا صبح کابوس ها دیده اند
کابوس مرگ
کابوس چوبه دار
و کابوس تلخ مادری را که چارپایه را از زیر پایشان خواهد کشید !

آی آدمها ، از خواب بیدار شوید !
نمی شنوید صدای زجه های این نوجوانان را ؟
یا نمی خواهید از خواب بیدار شوید ؟
آی آدمها ، بیدار شوید
شاید نگذاریم مادری چهارپایه ای را از زیر پای این چند نوجوان بکشد .

بهنود را اعدام کردند ! بهنود شجاعی قربانی انتقام گیری حکومتی شد که می خواست مردم معترض و آزادی خواه را ساکت نگه دارد ، قربانی جامعه ای بی روح و خشونت بار ایران شد ؛ اما روز مرگ و اعدام بهنود تیر خلاص دیگری بر بدنه نحیف جمهوری اسلامی ایران و وجدان همه شرکای دینی ، حقوقی و اجتماعی این حکومت بود .
به فاصله یک روز بعد از روزکودک و روز مبارزه علیه خشونت و اعدام بار دیگر حکومت جمهوری اسلامی ایران تقابل و ناهمسازی خود را با حقوق انسانی به نمایش گذاشت
خانواده مقتول در اعدام بهنود شجاعی مقصر اصلی نبودند ! چرا که آنان نیز آموزش و تربیت یافته ساختار فرهنگ ، حقوق و ارزش های هستند که رهبران دینی و دیکتاتور با اندیشه های سفالی ، کوزه های خالی اندیشه را سالیانی است که بجای آب گوارا به آنان نشان داده اند


بار دیگر حاکمیت جمهوری اسلامی ایران قصد دارد سه نوجوان ( صفر انگوتی متولد 29 شهریور ماه 1368 ، محمد رضا حدادی متولد 27 اسفند 1366 ، امیر امراللهی متولد دهم آبان ماه 1368 ) را به دلیل ارتکاب جرم در سنین پیش از هیجده سالگی اعدام کند و اگر ما سکوت کنیم باید مطمئن باشیم که این رژیم فاسد و خونخوار جان هزاران انسان را خواهد گرفت تا پایه های نظام خود را مستحکم کند .

برای رسیدن به روزگاری که بتوانیم کوزه های خالی از اندیشه را بشکنیم که همان روزگار استیفای حقوق انسان ها خواهد بود باید هم صدا و یکپارچه بر نقض حقوق حقوق بشر در ایران اعتراض کنیم .

پی نوشت :

  • اعدام قریب‌الوقوع سه نوجوان - کمیته گزارشگران حقوق بشر در ایران - سه نوجوان در ایران به دلیل ارتکاب جرم در سنین پیش از هیجده سالگی در آستانه‌ی اعدام قرار دارند. تاکنون تلاش‌های انجام شده جهت کسب رضایت اولیای دم این نوجوانان بی منتیجه بوده است.
  • اعدام سه نوجوان به نامهای صفر انگوتی، محمدرضا حدادی و امیر امرالهی - محمد مصطفایی - پس از مرگ بهنود شجاعی نوبت به سه نوجوانی رسیده است که سن کمتر از ۱۸ سال به اتهام قتل عمد دستگیر و راهی زندان شده اند. صفر انگوتی در ۲۹/۷/۱۳۸۸ به پای چوبه دار خواهد رفت و محمدرضا حدادی و امیر امرالهی نیز بر حسب شنیده ها در هفته آینده اعدام خواهند شد. تلاشهای فراوانی برای جلب رضایت اولیاءدم و توقف اجرای حکم آنها شده ولی متاسفانه تاکنون به نتیجه مطلوبی نرسیده است. در کنار این سه نوجوان بهمن سلیمیان در اصفهان، عباس حسینی در مشهد، رحیم احمدی و محمد جاهدی در شیراز از جمله دیگر نوجوانانی هستند که هر لحظه امکان دارد جانشان گرفته شود. برخی از خانواده های اولیاءدم موافقت خود را به شرط دریافت دیه اعلام خواهند نمود ولی خانواده موکلینم در شرایطی نیستند که بتوانند دیه مورد نظر خانواده ها را پرداخت کنند.
پی نوشت سه :
  • در اعدام بهنود مقصر کیست ؟ - وبلاگ زنانه ها - مدتها پیش لطیفه را شنیده بودم . خانه ی مردی را دزد زده بود و آشنایان هر کدام او را سرزنش میکردند که چرا دیوارهایت کوتاه است و چرا در را سه قفله نکردی و چرا دزدگیر نداشتی و چرا ...و وقتی سرزنش کنندگان حرفهایشان را تمام کردند مرد دزد زده زبان باز کرده میگوید : پس بفرمایید همه گناه ها از من است و دزد بیچاره هیچ تقصیری نداشته و فقط لطف کرده که اموال مرا برده ...در گفتارهایی که بعد از اعدام بهنود شنیدم ، حمله هایی که به مادر احسان میشد بابت اینکه رل جلاد را داوطلبانه در این مابین بازی میکند و صندلی از زیر پای بهنود می کشد ، بابت اینکه بعد از اینکار اظهار خرسندی و آرامش میکند و بابت ... ، بله ، در تمام گفتار ها یاد آن لطیفه و آن مرد دزد زده افتادم و اینکه براستی از نظر ما در اعدام بهنود چه کسی مقصر بود ؟بهنود پسر 17 ساله ای بود که بدون قصد قبلی مرتکب قتل شده بود. ( از این نظر حتی با دلارا هم فرق میکند ) یعنی اگر در کشوری با قوانین انسانی این اتفاق می افتاد ، بهنود از دو نظر مجرم محسوب نمیشد. یکی اینکه زیر سن قانونی بود. و دوم اینکه قتل غیر عمد بود. ضمن اینکه بهنود 4 سال هم مجازات شده بود...

پی نوشت دو :
  • afar Angouti,Mohammad Reza Haddadi and Amir Amrolahi at Risk of Execution - After Behnood’s death, the time has come for three other youngsters to go to the gallows. All three were charged for crimes they had committed when they were minors (under the age of 18). The alleged charge was premeditated murder. Safar Angooti will go to the gallows on…October 21st According to some reports, Mohammad Reza Haddadi and Amir Amrollahi will also be hanged next week. The considerable efforts to get the victims’ families’ consent to stop the executions have regrettably been unsuccessful. Additionally, there are 5 other youth whose death sentences could be carried out at any moment. Some of the victims’ families have agreed to give up their right for retribution in return for financial compensation, but my clients’ families are not in a position to come up with monetary compensation.

۱۳۸۸/۰۷/۲۴

بگذارید این وطن دوباره وطن شود.


شعربگذارید ای وطن دوباره وطن شود به زبانی شرح حال امروز ماست که توسط لنگستون هیوز نامی‌ترین شاعر سیاهپوست آمریکایی سروده و توسط احمد شاملود ترجمعه شده است .

بگذارید این وطن دوباره وطن شود.
بگذارید دوباره همان رویایی شود که بود.
بگذارید پیشاهنگ دشت شود
و در آن‌جا که آزاد است منزلگاهی بجوید.

(این وطن هرگز برای من وطن نبود.)

بگذارید این وطن رویایی باشد که رویاپروران در رویای
خویش‌داشته‌اند.ــ
بگذارید سرزمین بزرگ و پرتوان عشق شود
سرزمینی که در آن، نه شاهان بتوانند بی‌اعتنایی نشان دهند نه
ستمگران اسبابچینی کنند
تا هر انسانی را، آن که برتر از اوست از پا درآورد.
(این وطن هرگز برای من وطن نبود.)

آه، بگذارید سرزمین من سرزمینی شود که در آن، آزادی را
با تاج ِ گل ِ ساخته‌گی ِ وطن‌پرستی نمی‌آرایند.
اما فرصت و امکان واقعی برای همه کس هست، زند‌گی آزاد است

و برابری در هوایی است که استنشاق می‌کنیم.

(در این «سرزمین ِ آزاده‌گان» برای من هرگز
نه برابری در کار بوده است نه آزادی.)

بگو، تو کیستی که زیر لب در تاریکی زمزمه می‌کنی؟
کیستی تو که حجابت تا ستاره‌گان فراگستر می‌شود؟

سفیدپوستی بینوایم که فریبم داده به دورم افکنده‌اند،
سیاهپوستی هستم که داغ برده‌گی بر تن دارم،
سرخپوستی هستم رانده از سرزمین خویش،
مهاجری هستم چنگ افکنده به امیدی که دل در آن بسته‌ام
اما چیزی جز همان تمهید ِ لعنتی ِ دیرین به نصیب نبرده‌ام
که سگ سگ را می‌درد و توانا ناتوان را لگدمال می‌کند.

من جوانی هستم سرشار از امید و اقتدار، که گرفتار آمده‌ام
در زنجیره‌ی بی‌پایان ِ دیرینه سال ِ
سود، قدرت، استفاده،
قاپیدن زمین، قاپیدن زر،
قاپیدن شیوه‌های برآوردن نیاز،
کار ِ انسان‌ها، مزد آنان،
و تصاحب همه چیزی به فرمان ِ آز و طمع.

من کشاورزم ــ بنده‌ی خاک ــ
کارگرم، زر خرید ماشین.
سیاهپوستم، خدمتگزار شما همه.
من مردمم: نگران، گرسنه، شوربخت،
که با وجود آن رویا، هنوز امروز محتاج کفی نانم.
هنوز امروز درمانده‌ام. ــ آه، ای پیشاهنگان!
من آن انسانم که هرگز نتوانسته است گامی به پیش بردارد،
بینواترین کارگری که سال‌هاست دست به دست می‌گردد.
با این همه، من همان کسم که در دنیای کُهن
در آن حال که هنوز رعیت شاهان بودیم
بنیادی‌ترین آرزومان را در رویای خود پروردم،
رویایی با آن مایه قدرت، بدان حد جسورانه و چنان راستین
که جسارت پُرتوان آن هنوز سرود می‌خواند
در هر آجر و هر سنگ و در هر شیار شخمی که این وطن را
سرزمینی کرده که هم اکنون هست.
آه، من انسانی هستم که سراسر دریاهای نخستین را
به جست‌وجوی آنچه می‌خواستم خانه‌ام باشد درنوشتم
من همان کسم که کرانه‌های تاریک ایرلند و
دشت‌های لهستان
و جلگه‌های سرسبز انگلستان را پس پشت نهادم
از سواحل آفریقای سیاه برکنده شدم
و آمدم تا «سرزمین آزاده‌گان» را بنیان بگذارم.

آزاده‌گان؟
یک رویا ــ
رویایی که فرامی‌خواندم هنوز امّا.

آه، بگذارید این وطن بار دیگر وطن شود
ــ سرزمینی که هنوز آن‌چه می‌بایست بشود نشده است
و باید بشود! ــ
سرزمینی که در آن هر انسانی آزاد باشد.
سرزمینی که از آن ِ من است.
ــ از آن ِ بینوایان، سرخپوستان، سیاهان، من،
که این وطن را وطن کردند،
که خون و عرق جبین‌شان، درد و ایمان‌شان،
در ریخته‌گری‌های دست‌هاشان، و در زیر باران خیش‌هاشان
بار دیگر باید رویای پُرتوان ما را بازگرداند.

آری، هر ناسزایی را که به دل دارید نثار من کنید
پولاد ِ آزادی زنگار ندارد.
از آن کسان که زالووار به حیات مردم چسبیده‌اند
ما می‌باید سرزمین‌مان را آمریکا را بار دیگر باز پس بستانیم.
آه، آری
آشکارا می‌گویم،
این وطن برای من هرگز وطن نبود،
با وصف این سوگند یاد می‌کنم که وطن من، خواهد بود!
رویای آن
همچون بذری جاودانه
در اعماق جان من نهفته است.

ما مردم می‌باید
سرزمین‌مان، معادن‌مان، گیاهان‌مان، رودخانه‌هامان،
کوهستان‌ها و دشت‌های بی‌پایان‌مان را آزاد کنیم:
همه جا را، سراسر گستره‌ی این ایالات سرسبز بزرگ را ــ
و بار دیگر وطن را بسازیم!

پی نوشت :

  • لنگستون هیوز نامی‌ترین شاعر سیاهپوست آمریکایی‌ست با اعتباری جهانی. به سال ۱۹۰۲ در چاپلین (ایالت میسوری) به دنیا آمد و به سال ۱۹۶۷ در هارلم (محله‌ی سیاهپوستان نیویورک) به خاطره پیوست.

۱۳۸۸/۰۷/۲۳

گل پونه ها - به یاد ایرج بسطامی


گل پونه های وحشی دشت امیدم
وقت سحر شد
خاموشی شب رفت فردایی دگر شد
من مانده ام تنهای تنها
من مانده ام تنها میان سیل غمها

گل پونه ها نا مهربانی آتشم زد آتشم زد
گل پونه ها بی همزبانی آتشم زد
می خواهم اکنون تا سحر گاهان بنالم
افسرده ام دیوانه ام آزرده جانم

گل پونه های وحشی دشت امیدم
وقت سحر شد
خاموشی شب رفت فردایی دگر شد
من مانده ام تنهای تنها
من مانده ام تنها میان سیل غمها
من مانده ام تنها میان سیل غمها

آهنگ : گل پونه ها
اجرا : زنده یاد ایرج بسطامی
آلبوم : رقص آشفته ( گل پونه ها )
لینک دانلود آهنگ گل پونه ها از زنده یاد ایرج بسطامی

۱۳۸۸/۰۷/۲۰

در سوگ بهنود شجاعی


قربانی جهل شد
در آستانه آزادی
دیگر آسمان را از پشت میله های سرد
زندان بی روح نخواهد دید
قربانی کینه ورزی شد
در حسرت آزادی
رنگ آبی آسمان را دوست نخواهد داشت

دیگر طناب دار
او را به بازی نخواهد گرفت
زوزه تنهایی
در سلول تنها به گوش او نخواهد رسید
خاک آغوشش را برای عریانت گشوده است
با وزش نسیم سحرگاهی
و بوسه های طناب دار بر گردن تو
مرگ واژه آزادی را به تو تقدیم می کند
دگر نه حسرتی
نه آسمانی
نه آهی
نه التماسی
فقط آزادی

و حال من در اینجا
در سوگ مرگ تو کدام آواز را زمزمه کنم ؟
در اینجا که مردن بدست غاصبان انسانیت میسر است
و اه که هر روز انسانیت می میمیرد
در اینجا که ، هراس های بیهوده چنان در دلهای تاریک نفوذ کرده
که روشن دلان نیز تر سو وار چراغ دلشان را خاموش کرده اند

در شهر پر آشوب کدوم آوزا را زمزمه کنم ؟
در این شهر که
دزدان عدالت و صداقت را در خود جای داده است
و اطراف آن کمینگاه دزدان معرفت و صمیمت شده است
و بدست انسان کش ها و جلادان پر آوازه شده است
در این شهر که
مردمان بی شناخت آواز شناخت را با صدای بلند و با ساز بی توجهی می خوانند
و می رقصند
و زین غفلت نیز بی هیچ دلهره ای شادمانند

در اینجا کدام آواز را زمزمه کنم ؟
در اینجا که بودن و نبودن آدمها تنها به نیروی تکان دادن دستشان در هنگام وداع است
در اینجا که تفکر تنها مایه خود پرستی است
در اینجا که عشق نیاز خود است
در اینجا که دوست داشتن برای دوست نیست و هر کلامی درآغاز وداع را در پی خواهد داشت
در اینجا که قلم تنها برای نوشتن است نه آفرینش
و نوشتن تنها در کاغذ است
چگونه مرگ تو را به گوش دگران رسانم
ای انسان مرد، عشق مرد ، زندگی مرد
و من تنها عزادار تو هستم

  • با تشکر از علی اکبر ثابتیان

پیکر بهنود شجاعی صبح فردا، سه شنبه 21 شهریورماه، در قطعه ۱۰۳، ردیف ۴۹ شماره قبر ۱۴ دفن خواهد شد.


پدر بهنود شجاعی، که فرزندش به دلیل ارتکاب قتلی ناخواسته در نوجوانی به اعدام محکوم شده بود و در پی صدور این حکم وی را بامداد روز گذشته پس از تحمل چهارسال زندان و عدم رضایت ولی دم روز گذشته اعدام کردند؛ پیکر بی جان فرزند رنج کشیده اش را از پزشکی قانونی تحویل گرفت و قرار است صبح فردا، سه شنبه 12 مهرماه، ساعت ۸:۳۰ دقیقه وی را به خاک بسپارند.

به گزارش خبرگزاری هرانا و به گفته ی محمد مصطفایی وکیل بهنود شجاعی، خانواده ی وی از نشانی انتهای شیخ بهایی جنوبی، خیابان ۶۴ غربی، مجتمع یاس،پلاک ۴ به سمت غسالخانه بهشت زهرا رفته و سپس پیکر بهنود را در قطعه ۱۰۳، ردیف ۴۹ شماره قبر ۱۴ دفن خواهند کرد.

۱۳۸۸/۰۷/۱۸

پوشیده چه گوییم، همینیم که هستیم

نامه جمعی از بلاگرهای ایرانی برای آزادی علی پیرحسینلو

روزگاری دور و نزدیک هنگامی که در پرسه‌های اینترنتی خود به صفحه‌یی در اینترنت برمی‌خوردیم که در بالای صفحه‌ی آن نوشته شده بود «پوشیده چه گوییم، همینیم که هستیم». علی پیرحسین‌لو از دوستان قدیمی‌مان در وبلاگ‌ستان پارسی نویسنده‌ی این صفحه بود که مانند بسیاری از ما اندیشه‌ها و تفکرات خود را در وبلاگ‌اش بدون پرده‌پوشی و با شجاعت می‌نوشت.

در گیر و دارهای حوادث بعد از 22 خرداد و در ادامه‌ی بازداشت گسترده‌ی روزنامه‌نگاران و نویسنده‌گان و اهل اندیشه که همه از سر کینه‌توزی و انتقام بود،علی پیرحسینلو یا همان الپر قدیمی وبلاگ‌ستان به همراه همسرش (فاطمه ستوده) بازداشت و روانه‌ی زندان شده است. همسرش در ابتدای امر آزاد شد، ولی علی هم‌چنان زندانی است…

اکنون بیش از سه هفته است که علی دوست و همراه قدیمی‌مان زندانی است و در زندان اوین حال و روزگار او از ما و خانواده و همسرش پوشیده است. کسی که بدون پرده پوشی می‌نوشت، اکنون در غباری از بی‌خبری در زندانی نگه‌داری می‌شود که جای و او امثال او آن‌جا نیست. در زندانی که دیگر دوستان وبلاگ‌نویس‌مان‌، هم‌چون محمدعلی ابطحی، هنگامه شهیدی، فریبا پژوه و بسیاری دیگر در بازداشت به سر برده و از کانون گرم خانواده‌ی خود دور هستند؛

برای این‌که اعتراف کنند به ناکرده‌ها، برای این‌که پرونده‌شان مشروعیتی باشد برای دولتی که مشروع نیست، برای این‌که بدون پرده پوشی سخن گفتن در این دیار جرم محسوب شده و سرانجام صادقانه نوشتن و صادقانه زنده‌گی کردن و صادقانه اندیشیدن زندان است و از دیدگاه تمامیت‌خواهان جرم.

پوشیده چه گوییم، همینیم که هستیم؛ علی پیرحسینلو مجرم نیست، جای او زندان نیست، بازداشت و زندانی کردن او و بازداشت دیگر دوستان‌مان که اکنون ماه‌ها است در زندان‌اند و زیر فشارهای نامتعارف و غیرقانونی و غیر انسانی، بازداشت همه‌ی ما وبلاگ‌نویسان ایرانی است.

پوشیده چه گوییم همینم که هستیم؛ ما جمعی از وبلاگ‌نویسان ایرانی خواهان آزادی علی پیرحسینلو و دیگر دوستان وبلاگ‌نویس‌مان هستیم. ما می‌خواهیم که وی هر چه زودتر نزد خانواده و همسرش بازگردد و پرونده‌سازی و تهمت و افتراها از روی او رخت بربندد. ما وبلاگ‌نویسان ایرانی حضور علی پیرحسینلو در زندان را بر خلاف موازین حقوق‌بشر و رفتاری غیرقانونی و غیرانسانی می‌دانیم. ما خواهان آزادی هر چه سریع‌تر علی پیرحسینلو و دیگر دوستان وبلاگ‌نویس دربندمان هم‌چون هنگامه شهیدی، محمدعلی ابطحی و فریبا پژوه هستیم.


بلاگرهایی که تا کنون نامه را منتشر کرده‌اند:


۱۳۸۸/۰۷/۱۶

اعدام یا انتقام ؟


اعدام در دستان حاکمیت جنایت کار جمهوری اسلامی ابزاری برای انتقام گیری از مردم شده است ؛ تا بتواند زمانی که مردم فریاد آزادی و اعتراض بر علیه حاکمیت سر میدهند به نوعی با ایجاد ترس و وحشت در بین مردم فریاد آنها را خاموش کند .
در این میان نوجوانان بی نصیب از این جنایت حاکمیت نیستند و قربانی جهل جمهوری اسلامی ایران می شوند . سالهاست که فریاد می زنیم و به حکم اعدام نوجوانان و مردم اعتراض می کنیم اما حاکمیت جنایت کار که جهل پیشه اش است همچنان با کشتن مردم ایران سعی دارد ستون های نظام را استوار نگه دارد ولی دریغ از اینکه با کشتن هر انسانی پایه های این نظام کثیف و جنایت پیشه سست تر و ضعیف تر می شود .
ما هم روز شنبه 18 مهر ، 10 اکتبر روز جهانی تلاش برای لغو مجازات اعدام هم صدا با همه مردمی که انسانیت را بر جهل و جنایت ترجیح می دهند به حکم اعدام اعترض می کنیم و خواهان توقف اعدام انسان ها هستیم .


پی نوشت :

  1. کمپین نجات اکرم مهدوی
  2. کمپین اعدام را متوقف کنید ( فیس بوک )
  3. کمپین اعدام نوجوانان را متوقف کنید
  4. کمپین سراسری لغو مجازات اعدام در ایران
  5. کمپین بین المللی علیه اعدام
  6. سه نوجوان و یک زن و مرد در آستانه‌ی اعدام
  7. صدور حکم اعدام برای یکی از متهمان وقایع پس از انتخابات
  8. فراخوان مشترک نهادهای ایرانی حقوق بشر در آستانه روز جهانی تلاش برای لغو اعدام
  9. بهنود شجاعی 19/7/88 و صفر انگوتی 29/7/88 اعدام خواهند شد
  10. رحیم محمدی بدون اطلاع به وکیل و خانواده اش صبح دیروز در تبریز اعدام شد
  11. روز جهانی کودک و ده ها نوجوان ایرانی در پای چوبه‌ی دار
  12. نامه نوجوان محکوم به اعدام به اولیای دم
  13. احتمال اعدام متهم یک پرونده حساس امنیتی

پی نوشت دو : اعتراض کنیم !

با ایمیل ها و شماره تلفن های زیر تماس بگیرید و به اعدام ها اعتراض کنید بخصوص به حکم اعدام بهنود شجاعی ، اکرم مهدوی ، صفر انگوتی و حسین علی پور اعتراض کنید و خواهان توقف حکم اعدام انسان های باشید که زیر تیغ اعدام بارها و بارها مرگی سخت تر از مرگ با اعدام را تجربه کرده اند .

قوه قضاییه جمهوری اسلامی ایران :

آدرس : تهران ، خیابان ولیعصر ، بالاتر از تقاطع پاستور ، کوچه عزیزی 2 ، پلاک 4 ، اداره کل روابط عمومی و تشریفات قوه قضائیه
تلفن :
4- 66956662 -021

فکس :

02166483932

ایمیل :


info@dadiran.ir
http://www.dadiran.ir/tabid/81/Default.aspx

روابط عمومي وزارت دادگستري جمهوري اسلامي ايران:
02188946537
آدرس : تهران - بالاتر ازميدان ولي عصر(عج) - نرسيده به زرتشت-وزارت دادگستري جمهوري اسلامي ايران
ایمیل :
info@justice.ir

تلفن روابط عمومی دادستانی کل کشور:
ایمیل و شماره تلفن :
dadsetani@dadsetani.ir
02133118575
02133917006

دفتر ریاست قوه قضائیه :
info@dadgostary-tehran.ir
فکس ریاست قوه قضاییه :
02133904986

رسوای زمانه منم


دیر زمانیست که رسوای زمانه منم ! آنقدر دنبال خبر تازه بودم دنبال دل آزاده بودم که از خود بی خبر شدم ، گویا همه می دانستند که رسوای زمانه منم بجز خود بی خودم .

تو سرگذشت من جز غم و اندوه چیزی نبود ، لحظه ها رو به یاد دارم هر ثانیه اش یک تار موی سرم رو سفید کردن ، تو اوج جوونی پیر شدم و آینه ها منو به خودم نشون ندادن !

زنده ام و در جریان زندگی ، با بازی های زندگی می گذرونم مثل یه عمره بندگی ، به خودم می گویم امید داشته باش روزی می رسد که آینه ای هم تو را نشان دهد .

ترانه ای برای دل آشفته ام :

نی حدیث راه پر خون می کند
قصه های عشق مجنون می کند
در غم ما روزها ، بی گاه شد
روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت ، گو رو ، باک نیست
تو بمان ، تو بمان ، ای آن که چون تو پاک نیست
تو بمان ، ای آن که چون تو پاک نیست

شمع و پروانه منم ، مست می خانه منم
رسوای زمانه منم ، دیوانه منم
رسوای زمانه منم ، دیوانه منم

یار پیمانه منم ، از خود بیگانه منم
رسوای زمانه منم ، دیوانه منم
رسوای زمانه منم ، دیوانه منم

چون باد صبا در به درم ، با عشق و جنون هم سفرم
شمع شب بی سحرم ، از خود نبود خبرم
رسوای زمانه منم ، دیوانه منم
رسوای زمانه منم ، دیوانه منم

تو ای خدای من ، شنو نوای من
زمین و آسمان تو ، می لرزد به زیر پای من
مه و ستارگان تو ، می سوزد به ناله های من
رسوای زمانه منم ، دیوانه منم
رسوای زمانه منم ، دیوانه منم

وای از این شیدا ، دل من
مست و بی پروا ، دل من
مجنون هر صحرا ، دل من
رسوا دل من ، رسوا دل من

لاله ی تنها ، دل من
داغ حسرت ها ، دل من
سرمایه ی سودا ، دل من
رسوا دل من ، رسوا دل من

خاک سر پروانه منم ، خون دل پیمانه منم
چون شور ترانه تویی ، چون آه شبانه منم
رسوای زمانه منم ، دیوانه منم
رسوای زمانه منم ، دیوانه منم

اجرای اول : بانو الهه
شاعر : بهادر یگانه
آهنگساز : همایون خرم
لینک دانلود ترانه رسوای زمانه با صدای بانو الهه

اجرای دوم : جهان
آلبوم : به یاد بزرگان
شاعر : بهادر یگانه
آهنگساز : همایون خرم
لینک دانلود ترانه رسوای زمانه با صدای جهان

اجرای سوم : علیرضا قربانی
آلبوم : رسوای زمانه
شاعر : بهادر یگانه
آهنگساز : همایون خرم
لینک دانلود ترانه رسوای زمانه با صدای علیرضا قربانی